مطالب جالب و طنز
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 9:10 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

نامه پیرزن به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 9:0 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

 

ازدواج با مرده شور!

 

 

رفته بودم دیدن اهل قبور

 

عاشقم شد پیرمرد مرده شور!



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:58 :: نويسنده : علی باقرزاده

سرانجام قصه ی چت
شدم با چت اسیر و مبتلایش***شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم***تو اسمت را بگو، من هاله هستم



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:37 :: نويسنده : علی باقرزاده
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:32 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

پیرمرد و صندوق صدقات

 

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد.

دست برد و از جیب کوچک جلیقه‌اش سکه‌ای بیرون آورد.



ادامه مطلب ...

 

 

دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟

یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه‌ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:22 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

*به دخترعموم که ۵ سالشه میگم: دخترا موشن مثه خرگوشن

میگه پ ن پ همه مثل شما پسرا گاو گوساله ایم

اصلا یه وضعی شده به خدا!

*دوستم میگه با گوشی برم اینترنت از شارژم کم میشه؟

میگم پ ن پ از صندوق ذخیره سازمان اوپک کم میشه

پ ن پ 



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:16 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

داستان مرد پولدار و مسئول خیریه

 

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است.

پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:13 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

 

ساده ترین جواب

 

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:11 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

آبدارچی شرکت مایکروسافت

مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 8:6 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

خویشتن داری

زن و شوهری در طول ۶۰ سال زندگی مشترک، همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:57 :: نويسنده : علی باقرزاده

به سبک ترانه معروف کجاست اون خونه ....خوانده شود
کجاست اون ...
خونه‌مون عیدا پر مهمونه
میرن مهمونا از اونا فقط



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:51 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

 

سهراب سپهري ورژن2012
هر کجا هستم، باشم به درک! من که بايد بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمين، مال خودت

!
من نمي دانم نان خشکي چه کم از مجري سيما دارد



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:48 :: نويسنده : علی باقرزاده

خواستگاری
خری آمد بسوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:43 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

گله لیلی

گله میکرد ز مجنون لیلی

که شده رابطه مان ایمیلی

حیف از آن رابطه ی انسانی

که چنین شد که خودت میدانی



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:38 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

 

چت در نیمه شب

 

یکی از بزرگان حکایت کند

 

اگر یک نفر نیمه شب چت کند



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:29 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

جانم به قربانت

" آمدی جانم به قربانت ولی " اینجا چرا

 

ناقلا اینجا میان صحنه ی دعوا چرا



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 7:4 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

اهل حمامم

سپهر سهرابي...!

اهل حمامم

پوستم مهتابي‌ست



ادامه مطلب ...
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 6:46 :: نويسنده : علی باقرزاده

توپولوف
من هلاک تو و خاک زیر پاتم، توپولف

من زمین خورده‌ی جعبه ی سیاتم،توپولف



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

داستان جالب امتحان دامادها !!

 

زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

چوپان و امام زاده

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.

از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید.

باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

گربۀ معبد

در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آنها میشد. بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد.



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

حل مسئله به دو روش آمریکایی و روسی

هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی روبرو شد. آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند. (جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد وروی سطح کاغذ نمی ریزد)



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

تاجر

چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.»



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:38 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

بخشودگی

مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.
پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم ، من به یک یهودی پناه دادم.

مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم.



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:36 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

یکی از مهمترین خصایص انسان ها

روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟

استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟

شاگرد گفت:بله با کمال میل.

استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

ریسمان ذهنى

استاد شیوانا به همراه تعداد زیادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسیدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند. دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شیوانا افتاد شروع کردند به مسخره کردن آنها و براى هر یک از اعضاى گروه اسم حیوانى را درست کردند و با صداى بلند این اسامى ناشایست را تکرار کردند. شیوانا سکوت کرد و هیچ نگفت.



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

خندیدن یک نیایش است

خندیدن یک نیایش است
اگر بتوانی بخندی، آموخته ای که چگونه نیایش کنی

هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هر بافت وجودت از شادی بلرزد،
به آرامشی عظیم دست می یابی!



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

هفت چیزی که

هفت چیزی که شاید امروز برات اهمیت داشته باشند و آرامشت رو بهم بزنند

ولی ده ساله دیگه حتی به یادشون هم نمی آری!



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : علی باقرزاده

 

از بدخواهت کمک بگیر

مرد برنج فروشی بود که به درس های شیوانا بسیار علاقه داشت. اما به خاطر شغلی که داشت مجبور بود روزها در بازار مشغول کار باشد و شب ها نیز نزد خانواده برود. روزی این مرد نزد شیوانا آمد و به او گفت:” در بازار کسی هست که بدخواه من است و اتفاقا مغازه اش درست مقابل مغازه من است.



ادامه مطلب ...