مطالب جالب و طنز درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ نويسندگان جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : علی باقرزاده
تقویم خدا دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : علی باقرزاده
توقف روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت . ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : علی باقرزاده
چهار شمع چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : علی باقرزاده
پدر و پسر مرد دیر وقت، خسته از کار به خانه برگشت.دم در پسر ۵ساله اش را دید که در انتظار او بود: ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : علی باقرزاده
داستان عاشقانه و غم انگیز قرار! نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت میپژمرد. ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : علی باقرزاده
عشق چیه؟ ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : علی باقرزاده
داستان یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه : خانوم معلم من باید برم کلاس سوم معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟ اونم میگه : آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : علی باقرزاده
پـَـ نـَـ پـَـ رفتم نونوایی یارو میپرسه نون میخوایید؟ په نه په اومدم دست و پامو آردی کنم برم سروقت شنگول و منگول. رفتم پیش منشی موسسه.بهش گفتم اگه میشه یه کتاب به من بدید.گفته واسه خودت میخوای؟ گفتم پ ن پ میخوام ببرم خونه بچه هام با برگه هاش موشک بازی کنن ! ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : علی باقرزاده
این نیز بگذرد ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : علی باقرزاده
جوک حیوانات مگسه اضافه وزن داشته،زنش بهش ميگه: عزيزم، يه مدت گه زيادي نخور تا دوباره بياي روي فرم! گرگه در خونه بزبزقندی رو میزنه؟ شنگول میگه: کیه؟ گرگه میگه : منم آقا گرگه شنگول و منگول و حبه انگور تحت تاثیر صداقتش قرار میگیرن و درو باز میکنن ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : علی باقرزاده
جوک متفرقه یارو 20 سال درس میخونه قاضی میشه تو دادگاه بهش میگن حکم چیه ؟ از غضنفر میپرسن : میدونی شعار زرتشت چی بود؟ ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : علی باقرزاده
جوک متفرقه گوگل: من صاحب همه چیم . ویکی پدیا: من همه چیو میدونم . فیسبوک: من همرو میشناسم . اینترنت: من نباشم شما ها هیچین . برق: زر اضافی نزنید ! دو تا غضنفر داشتن يه ماشين رو حول ميدادن بهشون مي گن چرا داريد حولش ميديد ميگن : آخه پنچره ! ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : علی باقرزاده
داستان بستنی ساده ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : علی باقرزاده
داستان آقای گاو ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : علی باقرزاده
داستان یک زوج موفق ادامه مطلب ... جمعه 1 دی 1385برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : علی باقرزاده
داستان دروغ شرافت مندانه ادامه مطلب ... پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|