مادر قديم
گویند مرا چو زاد مادر * پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ی من * بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد * تا شيوه ی راه رفتن آموخت
يک حرف و دو حرف بر زبانم * الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخند نهاد بر لب من * بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
چون هستی من ز هستی اوست * تا هستم و هست دارمش دوست
(ایرج میرزا)
مادر جدید
گويند مرا چو زاد مادر * روی کاناپه لميدن آموخت
شبها بر ماهواره تا صبح * بنشست و کليپ ديدن آموخت
بر چهره سبوس و ماست ماليد * تا شيوه ی خوشگليدن آموخت
بنمود تتو دو ابروی خويش * تا رسم کمان کشيدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح * آيين چروک چيدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار * همواره طلا خريدن آموخت
با قوم خودش هميشه پیوند * از قوم شوهر بريدن آموخت
آسوده نشست و با اس ام اس * جکهای خفن چَتيدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب و روز * از پيک مدد رسيدن آموخت
پای تلفن دو ساعت و نيم * گل گفتن و گل شنيدن آموخت
بابام چو آمد از سر کار * بيماری و قد خميدن آموخت
نظرات شما عزیزان: